جاده ها همه خسته از عبورت
دل ها همه رفته از دیارت
شب ها همه خسته ازنگاهت
مرا به بردگی جلادان مسپار بازا
ابرها همه گریستند
اشک ها همه گریختند
نبض ها همه بریدند
ابروها همه فریفتند
مرا به التماس بیهوده مسپار بازا
دل ها همه خون
بادها همه رقص
خنجرها همه بریدند
چشم ها همه بریدند
مرا به سیاهی مرداب مسپار بازا
خواهشی بیهوده نگویم بازا
ـــــــــــــــ
از دوست خوبم حمید